سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و یکى از یاران خود را فرمود : ] بیش در بند زن و فرزندت مباش که اگر دوستان خدایند ، خدا دوستانش را ضایع ننماید ، و اگر دشمنان خدایند ، ترا غم دشمنان خدا چرا باید ؟ [نهج البلاغه]
parsi01
JOK

 ترکه و دوست دخترش نشسته بودند تو پارک. ترکه به دختره میگه: عزیزم تو تو چه فکری هستی؟ دختره میاد خیلی با احساس بازی در بیاره، میگه : تو همون فکری که توهستی، عزیزم! ترکه میگه :اِاِه.. ! نکنه تو هم میخوای منو بکنی ؟!!



 

رشتیه میخواسته زن وبچش رو بفرسته مسافرت. ماشین میگیره، به زنش میگه خانم جان! شما اینجا صبرکن. خودش سوار ماشین میشه، تفنگ در میاره میذاره رو شقیقه راننده، میگه: برو! یارو رو میبره توجنگل وصحرا. میگه: یالا جلق بزن! یارو میزنه. میگه دوباره بزن! یارو بازم میزنه. بعد سوار میشن برمیگردن. رشتیه به زنش میگه: خانم جان! خیالت راحت باشه، زهرشو گرفتم!!


زن رشتیه میره بالای پشت بوم لباسا رو پهن کنه، همسایشون بهش میگه: میدی؟! زنه میگه: خفه شو مرتیکه بی ناموس! دوباره فرداش رفته بوده بالای پشتبون، ‌همسایهه مگیه: میدی؟! باز زنه می گه: گمشو مرتیکه نکبت! خلاصه چند باراین ماجرا تکرار میشه، تا اینکه زنه میره قضیه روبه شوهرش میگه. شوهرش بهش میگه اگه دوباره اینو گفت، بگو: آره میدم! روز بعد زنه میره بالا پشتبوم، دوباره همسایهه بهش میگه: میدی؟! زنه هم میگه: آره! میدم، خوبم میدم! یارو میگه: برو به اون شوهر قرمساقت بده که انقدر زن ما رو نکنه!!


ترکه رو زمین یک کرست پیدا می کنه، میگه: اِاِاِه...! بی فرهنگا خودشو میخورن، پوستشو میندازن زمین!!!


فرمانده به رشتیه میگه: این چیه دستته؟ میگه: ناموسمه قربان. فرمانده میگه: نه احمق! این تفنگته. به کسی ندیش ها


 ازرشتیه می‌پرسن: پارسال روز زن چه کادویی به زنت دادی؟ میگه: بردمش کیش. میگن: ای ول بابا، دمت گرم، خوب حالا امسال چیکار می‌کنی؟ میگه: میرم میارمش


رشتیه سراسیمه می یاد خونه می گه: اهاااااااااااای اونی که داری خانوم منو می کنی یارو می ترسه از اتاق می یاد بیرون . رشتیه می گه دم در کارت دارن


یلمهای برنده «کله ماهی بلورین» در جشنواره رشت: 1- تا حالا باباتو دیدی؟ 2- دو پسر زیر یک سقف 3-پدرم، بهترین دوست بابام 4- من حسام پانزده پدر دارم 5- دیشب مامانت خونه ما بود آیدا  


ترکه سرشو با شامپو ولی بدون آب میشسته بهش میگن چرا آب نمی ریزی؟ میگه : آخه روش نوشته مخصوص موهای خشک!!!  

 خبرنگاره میره جبهه جنگ گزارش تهیه کنه، یک ترکه رو گیر میاره ازش میپرسه: برادر شما اینجا چیکار میکنین؟ ترکه میگه: زرشک پاک میکنیم! خبرنگار میپرسه: پس تو کار آشپزخونهاید؟ ترکه میگه: نه بابا! اینجا یک تابلوهایی زدن روش نوشتن: کربلا ما داریم میاییم، زیر این تابلوها ملت مینویسن زرشک! ما اونها رو پاک میکنیم!! خبرنگار میگه :کــــــات! آقا درست جواب بده! بابا پخش مستقیمه! دوباره میپرسه: شما اینجا امداد غیبی هم دارین؟! ترکه میگه: بله، هر از چند وقتی یک توپی، خمپارهای میاد میافته توی سنگر، هفت هشت نفر غیب میشن! خبرنگار داد میزنه: کــــــــــــات! بابا این چه وضعشه! درست جواب بده. ترکه میگه: آخه شما میپرسی، من هم جواب میدم دیگه! یارو میپرسه: برادر شما اینجا ایثار هم میکنین؟ ترکه میگه: والله عیسی رو نه ولی یه موسی داریم همه میکنن!!!


 



ترکه یه گونی پشگل می خره, تا درشو باز می کنه, یه لره از توش می پره بیرون.ترکه بهش می گه : تو دیگه کی هستی؟ لره می گه : من اشانتیونش هستم!


کلمات کلیدی: جوکهاباحال


نوشته شده توسط حمید رضا میر 89/4/14:: 11:59 صبح     |     () نظر